فریاد کشید: عقل من شکل خداست
در پوست من هزار حلاج، رهاست
فهمید که جایی ست پر از دور، پر از ...
فهمید که جایی ست، نفهمید کجاست
رفتم
رفتی
رفت
یک عمر صرف کردیم اما
زبان دنیا را
نفهمیدیم.
گر که دیدی راه چاره بسته است
راه ها بسته ، پاها هم بسته است
هر کجا هستی همانجا لم بده!
فاتحه بر غصه و بر غم بده!