شب ها و روزان ملال آور
با مردمانی مسخ و بی باور
دلها همه آیینه اما تار
تکرار در تکرار در تکرار
محبوس این زندان بی روزن
می سوزم از درد جدایی من
تا چند لولیدن در این مرداب؟
ای مرگ، ای زیبا، مرا دریاب!
با یارم و وابستگیام بیشتر است
خوشبختم و بیچارگیام بیشتر است
یک روز کویر عاشقی گفت به من
دریا شدم و تشنگیام بیشتر است